ادامه مبحث روشهای افزایش اعتماد به نفس در کودکان ، با ما همراه باشید
کمک به کودکتان برای کسب مهارت و تقویت استعدادش بخشی از تربیت کردن است. اگر استعدادی در کودکتان میبینید که خودش متوجه آن نشده، او را آگاه و تشویق کنید. بین اصرار کردن و حمایت کردن تعادل برقرار کنید؛ هر دو برای کودک لازم است. اگر کودکتان را برای تقویت استعدادش تشویق نکنید یک عامل مهم را برای ایجاد اعتماد به نفس از دست میدهید. اگر از کودکتان در برابر انتظارات نابهجا محافظت نکنید، او نسبت به تواناییهایش دچار تردید میشود.
ممکن است فرزندتان در فوتبال خیلی خوب باشد اما به هر حال جز ۱۱ نفر اصلی نباشد. به او نشان بدهید که او را به خاطر خودش دوست دارید نه به خاطر اینکه خوب فوتبال بازی میکند یا خوب پیانو میزند. این را با تماس چشمی، نوازش و توجه کردن به او فارغ از اینکه نتیجهی بازی یا امتحان چه بوده است، نشان بدهید. او باید بداند که عشق شما به او، به اینکه از بازی یا امتحانش راضی باشید یا نه، بستگی ندارد. تنها چیزی که او باید در آن بهتر شود این است که «خودش» باشد.
کارنامهی درخشان، کاپها و مدالهای ورزشی یا تقدیرنامهها را نگه دارید و آنها را به نمایش بگذارید. موفقیتها را ثبت کنید. مهم نیست اگر کودکتان ورزشکار نیست یا ساز نمیزند؛ پایان پیشدبستانی یک موفقیت است، شرکت در اردوهای مدرسه یک فعالیت ارزشمند است، روزنامه دیواری، کاردستی و… از این موقعیتها عکس بگیرید و آنها را به نمایش بگذارید. در گذر سالیان کودکتان پیوسته با مجموعهای از موفقیتهایش روبهرو میشود که به او حس ارزشمند بودن میدهند.
برخی اعتقاد دارند فرزندان باید با همه جور بچهای سروکار داشته باشند و خودشان دست به انتخاب بزنند. این شاید توصیهی خوبی به نظر برسد ولی این طور نیست. این کار مانند این است که کشتی را بدون رادار و ناخدا به دریا بفرستید و رسیدنش به مقصد را به شانس واگذار کنید؛ فرزندتان باارزشتر از آن است که به شانس واگذارش کنید.
ارزش کودک و برداشتش از خود تحت تأثیر اطرافیان اوست؛ کسانی مانند اعضای فامیل، مربی، معلم و دوستان. وظیفهی پدر و مادر است که کسانی را که باعث تقویت شخصیت کودک میشوند حفظ و دیگرانی را که موجب تضعیف آن میشوند، غربال کنند. اجازه دهید فرزندتان دوستانش را خودش انتخاب کند، سپس آنها را زیر نظر بگیرید و بررسی کنید که آیا کودکتان احساس خوبی دارد و بچهها با هم کنار میآیند؟ گاهی برای فرزندتان بهتر است با فردی قویتر از خودش باشد تا او را بالا بکشد، اما برخی قویترها همیشه همراهشان را پایینتر ار خود نگه میدارند.
اگر به برخی اتفاقات در روابط میان فرزندتان و دوستانش مشکوک هستید، بهتر است دخالت کنید. همسر من وقتی متوجه برخی تماسهای تلفنی غیرعادی فرزندمان شد، به یکی از آنها گوش داد و فهمید پسرمان توسط یکی از هممدرسهایهایش تهدید به باجخواهی شده است. پس از دخالت ما، پسر وحشتزدهی ۷سالهی ما خیالش آسوده شد.
دوستانِ فرزندتان را به خانهتان دعوت کنید. این کار ریختوپاش و زحمت دارد اما باعث میشود با دوستان فرزندتان آشنا شوید و بتوانید آنها را از نظر شخصیت، رفتار و سطح اجتماعی ارزیابی کنید.
در روند طبیعی رشد، کودک تمایل دارد قدم به دنیای ناشناختهها بگذارد. همانطور که نوزاد دلبسته میآموزد از آغوش مادرش فاصله بگیرد، کودک دوست دارد چیزهای جدید را تجربه کند. و طبیعی است که هر از گاهی از جنگل ناشناختهها به محیط امن و آسودهای که میشناسد (خانه و خانواده) بازگردد. پس مهم است که که کودک یک پایگاه اتصال محکم داشته باشد.
خجالتی بودن به این معنی نیست که کودک برداشت مثبتی از خود ندارد بلکه او برای پیشروی مطابق با زمانبندی درونی خودش و کنار آمدن با موقعیتها و روابط جدید به اعتماد به نفس بیشتری نیاز دارد. در چنین موقعیتی معمولا پدر و مادرها با این پرسش مواجهاند که چه اندازه وابستگی به محیط امن خانه لازم است. زمانی معین مثلا یک سال را در نظر بگیرید. اگر فرزندتان هیچ تمایلی برای تجربهی موقعیتهای نو نداشت، احتمالا مشکلی وجود دارد. اگر کمکم و با احتیاط بیرون رفتن را آغاز و موقعیتهای نو را امتحان کرد، فرزندتان شخصیتی حساس دارد که در برقراری و ایجاد روابط اجتماعی محتاط است و احتمالا به جای دوستان و روابط سطحی فراوان، دوستان و روابطی اندک اما عمیق و پرمعنی خواهد داشت.
هومنِ ۷ساله در پاسخ به این پرسش من که چرا به مطب من آمده، گفت: «من آسم دارم.» هومن آسم داشت اما مشکلات جسمی او در مقابل مسائل احساسی ناچیز بود. چند پُف از اسپری آسم کافیست تا راحت نفس بکشد، اما برچسبِ «آسمی» از روی او پاک نشدهاست. در مورد کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن علاوه بر خود بیماری، واکنش خانوادهی کودک به بیماری هم مسئله است. هر کودکی به دنبال هویتی برای خود است و وقتی آن را پیدا کرد برایش مثل یک برند خواهد بود. برچسب «آسمی» برند هومن شده بود.
همهی زندگی او حول این بیماری میچرخید و اعضای خانواده به جای توجه به خود هومن روی بیماری او تمرکز کرده بودند، خواهر و برادر او از اینکه به خاطر او نمیتوانستند خیلی کارها را انجام بدهند دلخور بودند. بیماری هومن به بیماری کل خانواده تبدیل شده بود. گرفتن این برچسب از هومن، اعتماد به نفس را از او میگرفت! زیرا این برچسب به بخشی از هویت او تبدیل شده بود. پس قرار شد من آسم او را درمان کنم، خانواده از وجود او لذت ببرد و همه با هم روی جایگزین کردن برچسبی سالمتر به جای «آسمی» کار کنیم.
مدرسه در سلامتی احساسی کودک نقش مهمی دارد. اگر تصویر کودک از خودش قدرتمند باشد، آسانتر با محیط و بچههایی با ویژگیهای متفاوت کنار میآید و این گوناگونی احتمالا مشکلی برایش ایجاد نمیکند. اما اگر اعتماد به نفس کودک متزلزل باشد، ممکن است برخی رفتارها مانند خشونت و قلدری را طبیعی بداند و به آنها گرایش پیدا کند یا اینکه قربانی این رفتارها شود.
در ۶سالگی و با ورود به مدرسه، افراد جدید وارد زندگی کودک میشوند و بر او تأثیر میگذارند. پدر و مادرها باید نسبت به کسانی که الگوی فرزندشان میشوند حساس باشند. برخی والدین گمان میکنند برای فرزندشان ارتباط با افراد بسیار که دارای ارزشهای گوناگونی هستند، بهتر است. در سوی دیگر برخی پدر و مادر میخواهند فرزندشان را از هرگونه تأثیر بیرونی و ارزشهای متفاوت از باور خودشان محافظت کنند و فرزندشان را در یک حباب بزرگ میکنند.
روش درست، جایی در میانهی این طیف قرار دارد. رها کردن فرزندتان در دنیای بیحصار بیرون، پیش از اینکه ارزشها و باورهای خودش شکل گرفته باشد، او را سردرگم میکند و شکلگیری یک نظام ارزشی قدرتمند را که وظیفهی تعیین درست و غلط را به عهده دارد، دچار اختلال میکند. در مقابل محدود کردن بیش از اندازهی کودک او را به شخصی آسیبپذیر تبدیل میکند که قدرت تعقل ندارد و هر کسی را با باورهای متفاوت از خودش محکوم میکند.
پدر و مادری قرار دارند که با ایجاد یک نظام ارزشی محکم در فرزندشان و با راهنمایی اجازهی رویارویی با نظامهای ارزشی دیگر را به فرزند میدهند. به دلیل وجود یک نظام ارزشی محکم، فرزند بهتر میتواند نمونههای متفاوت را ارزیابی کند و تصمیم بگیرد ارزشها و باورهای فعلیاش را تغییر (بهبود) دهد یا آنها را حفظ کند. این ارزشها ممکن است از دوستان، معلمها و یا والدین دریافت شده باشند، مهم این است که کودک یک نظام ارزشی استوار و قابلِاتکا دارد که میتواند بر مبنای آن فکر کند و تصمیم بگیرد. پدر و مادرها نباید دلشان را به عبارت «خفته» که در مورد بیشتر ویژگیهای بچههای در سنین مدرسه به کار میرود، خوش کنند.
این سنی است که نظام ارزشی و وجدان فرزند شما شکل میگیرد.
بچهها باید مسئولیتپذیر باشند. یکی از مهمترین راههای تقویت اعتماد به نفس در کودکان و ذاتی کردن ارزشها، کمک به نگهداری از فضای زندگی است. پس برخی کارهای خانه را به فرزندتان بسپارید
. با این کار او احساس باارزش بودن میکند و نیز علاقهی بیشتری به کارهای خوشایندتر و کسب مهارت نشان میدهد.
بین ۲ تا ۴سالگی، کودک مفهوم مسئولیت در قبال خود، خانواده و لوازم شخصی را میفهمد.
پس از درک مسئولیت در قبال این موارد، در یک روند طبیعی مفهوم مسئولیت در قبال اجتماع در کودک شکل میگیرد.
پس، از سنین پایین به کودکتان مسئولیت بدهید؛
میتوانید با کارهایی شروع کنید که او به آنها علاقه نشان میدهد.
فرزند ۲سالهی من عاشق تا کردن دستمال سفره است به همین خاطر ما هر شب پس از شام مرتب کردن دستمالها را به او میسپاریم.
کودک ۳ساله میتواند یاد بگیرد که میز غذاخوری را با دستمال یا اسفنج پاک کند.
بچههای ۳-۴ساله علاقهی خاصی به جدا کردن لباسهای رنگی و غیررنگی دارند.
بچهی ۵ساله میتواند بشقابها را جمع کند و در سینک یا ماشین ظرفشویی بگذارد (البته بهتر است از ظروف شکستنی استفاده نکنید).
در ۷سالگی، کودک مواد غذایی لازم برای تهیهی برخی غذاها را میشناسد و میتواند در خرید آنها و تهیهی آن غذا کمک کند.
کودکان غذای دسترنج خودشان را با میل و لذت بیشتری میخورند.
پس از اینکه به آنها آموزش دادید و آنها به خوبی آموختند، از اینکه در آشپزخانه تنهایشان بگذارید، نترسید!
راحتشان بگذارید و به گپوگفت با دوستتان ادامه دهید!
«یه مأموریت ویژه برات دارم!» این جمله کافیست تا کودکتان علاقهی بیشتری به انجام کاری پیدا کند.
ظاهرا کلمهی «ویژه» جادو میکند. شاید کودک فکر میکند «یه کار ویژه به من دادند، حتما من آدم خاصی هستم!»
کارهای مختلف و افراد مسئول هر یک از آنها را در جدولی بنویسید.
اگر فرزندانتان مایلند، امکان جابهجایی وظایف را به آنها بدهید.
میتوانید وظایف را به چند دسته تقسیم کنید: وظایفی که با دستمزد همراهند، وظایفی که برای انجام آنها پاداش ویژهای داده میشود
و وظایفی که انجام آنها ضروری است. خوب است برای کارهای ناخوشایند پاداش در نظر بگیرید.
بهتر است دستمزد یا پاداش بلافاصله پس از پایان کار پرداخت شود.
با این روش، در آینده و طی ۵ تا ۱۰سالگی کودک میآموزد که هرچه مزایای انجام کاری بیشتر باشد، مسئولیت بیشتری به همراه دارد.
باغچه و گل و گیاه امکان خوبی برای آموزش مسئولیتپذیری فراهم میکند.
فرزندتان میداند اگر به گیاهان آب بدهد آنها به خوبی رشد میکنند، اگر علفهای هرز را بچیند گلهای زیباتری میرویند.
فرزتدانتان را در انجام کارهایی مانند شستن ماشین، جارو زدن، رسیدگی به گیاهان، گردگیری و… با خود همراه کنید.
در ۷ یا ۸سالگی آنها میتوانند لباسها را در لباسشویی بگذارند و در ۱۰ سالگی به تنهایی آن را راه بیندازند.
وقتی کودکان کارهای خانه را انجام میدهند، شما میتوانید زمانی را به خودتان اختصاص دهید.
همچنین کودک احساس میکند وجودش در خانه معنادار است و احساس مفید بودن میکند.
برای داشتن فرزندی با اعتماد به نفس، به او بیاموزید احساساتش را به راحتی بیان کند.
این به معنای انفجار در هر گرهی احساسی نیست بلکه به معنای ایجاد تعادل بین توصیف احساس و کنترل آن است.
او باید بتواند در صورت نیاز سرپوشی روی احساساتش بگذارد اما نه آنقدر محکم که نتواند آن را بردارد.
این سرپوش باید در موقعیت مناسب مثلا هنگام دویدن (گاهی دویدنِ دیوانهوار فشار زیادی را از روی شما بر میدارد)، یا در صحبت با یک دوست صمیمی برداشته شود.
کودکان نوپا بدون دغدغه احساساتشان را بروز میدهند اما با گذر زمان یاد میگیرند چگونه آرامش خود را در موقعیتهای دشوار حفظ کنند.
هر دو منجر به مشکلات در بزرگسالی میشوند. کودکی که هیج کنترلی روی احساساتش ندارد، به یک بچهی لوس تبدیل میشود.
در مقابل تأکید بر کنترل بیش از حد احساسات این پیام را به فرزندتان میدهد که احساسات او شما را نگران میکند یا اینکه اهمیتی برای شما ندارد.
در نتیجه کودک گمان میکند بیان احساسات و یا حتی داشتن احساس چیز بدی است.
استدلال کودک این است که اگر احساسات او بیاهمیت هستند پس خودش هم بیاهمیت و بیارزش است.
پاسخ غلط به آن است: «دیگه نمیخوام چیزی در مورد عروسکت بشنوم!» ترس از واکنش پدر و مادر، کودک را رنج میدهد.
در مقابل کودکی که میداند میتواند آزادانه از احساساتش بگوید، این پیام را از پدر و مادر میگیرد:
«احساسات تو برای من مهم است، هر وقت خواستی من در کنارت هستم.
تو برای من مهم هستی!» در نتیجهی توصیف احساسات و آگاهی والدین از آنها، امکان صحبت دربارهی آن موقعیت و یافتن راه حل فراهم میشود.
برخی پدر و مادرها دربارهی این موضوع اشتباه فکر میکنند،
به گمان آنها اعتماد به نفس هم باید مانند غذا و لباس گرم به طور منظم به کودک داده شود. «سامان تو بد نمیخونی؛
فقط از نظر آوایی یه کم مشکل داری.»
«اعتماد به نفس سارا جریحهدار شده، برادرش دیشب موقع بازی اون رو زده!»
اعتماد به نفس چیزی نیست که هر روز اندازه بگیرید، امروز کم باشد و فردا به اندازهی قبل برگشته باشد.
دارای اعتماد به نفس است. مانند یک باغبان که درختی را پرورش میدهد،
برای ایجاد و تقویت اعتماد به نفس در کودکان باید به فرزندتان خوراک مناسب بدهید،
محیط را طوری آماده کنید که او قوی بار بیاید و سراغ بازی با شاخههای نازک و شکننده نرود!
با تعریف کردن از کودکتان و فلان فعالیت یا فلان بازی خاص و تکرار آنها اعتماد به نفس ایجاد نمیشود.
البته که به مدرک روانشناسی هم نیازی ندارید؛
تا میتوانید فرزندتان را در آغوش بگیرید، به نیازهایش با حساسیت توجه کنید و از وجود او لذت ببرید.
همینها برای اینکه تماشاگر شکفتن و پروش اعتماد به نفس در یک انسان باشید، کافیست.
برای مشاهده صفحه رسمی اینستاگرام استاد فاطمه بهرامی مدرس فن بیان و سخنرانی کلیک کنید.
مطالب پیشنهادی:
اعتماد به نفس و اعتماد به نفس کاذب
ارتباط با افراد دارای اعتمادبهنفس کاذب